# ---
stringlengths
5
627
برای اولین بار، فیلم‌برداری در بسیاری از مکان‌های تاریخی مربوط به ناپلئون مجاز بود.
در آن زمان، سوئانسون به عنوان مشهورترین ستاره در زمان خود شناخته می‌شد.
ساخت فیلم یک فاجعه بود، زیرا پارکر مردد بود و بازیگران به اندازه کافی تجربه نداشتند تا اجراهای مورد نظر او را ارائه دهند.
اعضا با ثبت نارضایتی خود از "ویل اچ. هیز" (Will H. Hays)، رئیس "شرکت تهیه‌کنندگان و توزیع‌کنندگان فیلم آمریکا" (Motion Picture Producers and Distributors of America)، اقدامات دیگری انجام دادند.
هیز از داستان اصلی بسیار راضی بود، اما مشکلات خاصی داشت که قبل از انتشار فیلم حل شد.
او پیشنهاد کرد که به طور شخصی هزینه‌های فیلم بعدی او را تامین کند و به طور کامل حساب‌های مالی او را بررسی کرد.
با این حال، "کنِدی" (Kennedy) به او توصیه کرد که "اریک فون اشتروهایم" (Erich von Stroheim) را برای کارگردانی یک فیلم صامت دیگر به نام "باتلاق" (The Swamp) که بعداً به "ملکه کلی" (Queen Kelly) تغییر نام یافت، استخدام کند.
اشتروهایم چندین ماه بر روی نگارش فیلمنامه‌ی اصلی کار کرد.
فیلم‌برداری در ژانویه متوقف شد و پس از شکایت‌های سوئانسون از او و مسیر کلی‌ای که فیلم در پیش گرفته بود، اشتروهایم اخراج شد.
فیلم "متجاوز" (The Trespasser) در سال 1929، یک فیلم صامت بود و سوئانسون را نامزد دریافت دومین جایزه اسکار کرد.
نمایش جهانی در لندن برگزار شد، که اولین تولید صدا آمریکایی بود که این کار را انجام داد.
"درک کامل"، یک کمدی تولید صدا در سال 1933، تنها فیلمی بود که توسط این شرکت تولید شد.
او شروع به حضور در تولیدات صحنه‌ای کرد و در سال 1948 در برنامه "ساعت گِلوریا سوانسون" در WPIX-TV بازی کرد.
داستان فیلم، داستان یک بازیگر فیلم صامت فراموش شده، نورما دزموند (سوانسون)، را دنبال می‌کند که عاشق یک فیلمنامه‌نویس شکست‌خورده، جو گیلیس (ویلیام هولدن)، است.
نورما بازی کارت بریج را با گروهی از بازیگران که به عنوان "موم‌ها" شناخته می‌شوند، انجام می‌دهد.
رویاهای نورما برای بازگشت به عرصه بازیگری از بین می‌رود و زمانی که گیلیس سعی می‌کند با او قطع رابطه کند، او تهدید به خودکشی می‌کند، اما به جای این کار، او را می‌کشد.
اگرچه سوانسون از انجام تست بازیگری برای این فیلم امتناع کرده بود، اما از این که پول بسیار بیشتری از آن چیزی که در تلویزیون و روی صحنه به دست می‌آورد، کسب می‌کرد، خوشحال بود.
سوانسون بعدها مجری برنامه "تئاتر تاج" با گِلوریا سوانسون شد، یک مجموعه تلویزیونی آنتولوژی که گاهی اوقات در آن بازی می‌کرد.
او "مهمان مرموز" در برنامه "خط من چیست؟" بود.
او در یک قسمت قابل‌توجه از برنامه "بیلی هیل بیلی‌ها" در سال 1966، که در آن خودش را بازی می‌کرد، حضور پیدا کرد.
هارولد جی. کندی، بازیگر و نمایشنامه‌نویس، که در ییل و تئاتر جیوه اورسن ولز راه خود را آموخته بود، به سوانسون پیشنهاد کرد که تور جاده‌ای "شکوه منعکس شده"، یک کمدی که با ستاره تالوراه بنکهد در برادوی اجرا شده بود، را انجام دهد.
او پس از موفقیت خود با "خیابان سَن‌ست"، در احیای نمایش "قرن بیستم" در برادوی، با خوزه فرر، و در "نینا" با دیوید نیون، بازی کرد.
او به عنوان یک جمهوری‌خواه از کمپین‌های انتخاباتی ریاست جمهوری وندل ویلکی در سال‌های 1940 و 1944 و کمپین ریاست جمهوری باری گلدووتر در سال 1964 حمایت می‌کرد.
او با مصرف دارویی که توسط بیری به او داده شده بود، که ادعا می‌شد برای حالت تهوع صبحگاهی است، جنین خود را سقط کرد و بی‌هوش به بیمارستان منتقل شد.
او در سال 1923، سونای اسمیت یک ساله را به فرزندی پذیرفت و نام او را به یاد پدرش، جوزف پاتریک سوانسون، تغییر داد.
او قبل از اینکه طلاق او از سومبورن قطعی شود، با او صاحب فرزند شده بود، وضعیتی که منجر به رسوایی عمومی و احتمالاً پایان حرفه فیلم‌سازی او می‌شد.
پس از چهار ماه بهبودی از سقط جنین، آنها به عنوان اشراف اروپایی به ایالات متحده بازگشتند.
او مدیر فیلم شد و نماینده پات (ایالات متحده) در فرانسه بود.
سوانسون خود را به عنوان "خون آشام ذهنی" توصیف می‌کرد، کسی که کنجکاوی جستجوگرانه‌ای در مورد چگونگی کار چیزها داشت، و پیگیر امکان تبدیل آن ایده‌ها به واقعیت بود.
آنها به طور اتفاقی در پاریس، زمانی که سوانسون برای فیلم "امشب یا هرگز" در سال 1931 توسط کوکو شانل لباس می‌پوشید، آشنا شدند.
دوستان او، که برخی از آنها آشکارا از او خوششان نمی‌آمد، فکر می‌کردند او اشتباه می‌کند.
سوانسون در ابتدا فکر می‌کرد که قرار است از بازیگری بازنشسته شود، اما این ازدواج از همان ابتدا به دلیل اعتیاد به الکل دیوی، با مشکل روبرو بود.
او هم‌نویسنده (نویسنده سایه) زندگی نامه بیلی هالیدی، "بانو آواز آبی می‌خواند"، نویسنده "شکر آبی"، یک کتاب سلامتی پرفروش در سال 1975 که هنوز هم چاپ می‌شود، و نویسنده نسخه انگلیسی کتاب "تو همه سَن‌پاکو" اثر ژرژ اوشاوا بود.
سوانسون و شوهرش، جان لنون و یوکویو اُنو را به خاطر طرفدار آثار داگتی بودنشان، می‌شناختند.
او سوزانده شد و خاکسترش در کلیسای اپیسکوپال "آرامگاه آسمانی" در خیابان پنجم نیویورک، تنها در حضور جمع کوچکی از خانواده، به خاک سپرده شد.
در سال 1974، سوانسون یکی از مفتخران اولین فستیوال فیلم تلورید بود.
به دلیل ماهیت اروتیک اجراهای او، فیلم‌های نیلسن در ایالات متحده سانسور شدند و کار او برای مخاطبان آمریکایی نسبتاً مبهم باقی ماند.
خانواده نیلسن در طول کودکی او چندین بار نقل مکان کردند، در حالی که پدرش به دنبال کار بود.
پدر نیلسن زمانی که او چهارده ساله بود، درگذشت.
در سال 1901، نیلسن 21 ساله باردار شد و صاحب یک دختر به نام جستا شد.
نیلسن در سال 1902 از مدرسه تئاتر فارغ‌التحصیل شد.
سبک بازیگری مینیمالیستی نیلسن در به تصویر کشیدن موفق یک زن جوان ساده لوح که به زندگی غم‌انگیزی کشیده شده بود، مشهود بود.
نیلسن و گاد ازدواج کردند و سپس چهار فیلم دیگر را با هم ساختند.
من فهمیدم که عصر فیلم کوتاه گذشته است.
فروش بین‌المللی فیلم‌ها بود که برای یونین سالانه هشت فیلم نیلسن را تامین می‌کرد.
من از هر روش ممکن - و بسیاری از روش‌های جدید را ابداع کردم - برای ارائه فیلم‌های آستا نیلسن به دنیا استفاده کردم."
در یک نظرسنجی محبوبیت در روسیه در سال 1911، نیلسن پس از لیندر و قبل از هموطن دانمارکی‌اش، والدمار پسیلاندر، به عنوان محبوب‌ترین ستاره زن سینما در جهان انتخاب شد.
در سال 1921، نیلسن از طریق شرکت توزیع فیلم خود به نام آستا فیلم، در فیلم "هملت" به کارگردانی سوئند گاد و هاینز شال، بازی کرد.
با این حال، آثار علمی مانند فیلم‌شناسی معتبر که توسط Filmarchiv Austria در سال 2010 منتشر شد، هیچ اشاره‌ای به چنین فیلمی نمی‌کنند.
او تا زمانی که فیلم‌های صوتی شروع شدند، در فیلم‌های آلمانی کار کرد.
بعد از آن، نیلسن فقط روی صحنه بازی کرد.
نیلسن با درک پیامدها، در سال 1936 از آلمان خارج شد.
آنها در سال 1919 طلاق گرفتند، زمانی که نیلسن با فردی ویندگارد، کشتی‌ساز سوئدی، ازدواج کرد.
آنها ازدواج غیررسمی طولانی‌مدتی را از سال 1923 تا اواخر دهه 1930 آغاز کردند.
فرد آستیر (متولد فردریک آوسترلیز؛ 10 مه 1899 - 22 ژوئن 1987) یک رقصنده، بازیگر، خواننده، طراح رقص و مجری تلویزیون آمریکایی بود.
او در بیش از 10 نمایش برادوی و وست‌اند، 31 فیلم موزیکال، چهار ویژه تلویزیونی و ضبط‌های بی‌شماری، بازی کرد.
مادر آستیر در ایالات متحده از مهاجران آلمانی لوتری از شرق پروس و آلزاس متولد شد.
فريتز به دنبال کار در تجارت مشروبات الکلی بود و به اُماها، نبراسکا نقل مکان کرد، جایی که توسط شرکت تولید مشروبات Storz مشغول به کار بود.
یوهانا برای دو فرزندش، "گروهی از برادر و خواهر" را برنامه‌ریزی کرد، که در آن زمان در وودویل رایج بود.
آنها آموزش خود را در مدرسه استاد آلویین و آکادمی هنرهای فرهنگی شروع کردند.
به آنها رقص، گفتار و آواز آموزش داده شد تا برای توسعه یک برنامه آماده شوند.
آوا آستیر مک‌کنزی، دختر آستیر، در یک مصاحبه گفت که آنها اغلب کلاه بالای سر فرد می‌گذاشتند تا او بلندتر به نظر برسد.
در نتیجه مهارت‌های فروش پدرشان، فرد و ادل یک قرارداد بزرگ به دست آوردند و در مدار Orpheum در میانه غرب، غرب و برخی از شهرهای جنوبی ایالات متحده، به نمایش درآمدند.
فرد در سال 1912 به کلیسای اپیسکوپال پیوست.
آنها از رقصنده وودویل، اورلیو کوکیا، رقص تانگو، والس و سایر رقص‌های باله‌ای که توسط ورنون و ایرن کسل رواج پیدا کرده بود، یاد گرفتند.
او برای اولین بار در سال 1916 با جورج گرشنوین، که به عنوان یک آهنگ‌ساز برای شرکت نشر موسیقی جروم اچ. رمیک کار می‌کرد، ملاقات کرد.
هایوود براون در مورد کار آنها در "نمایش گذرا" در سال 1918 نوشت: "در یک شب که رقص‌های خوب فراوان بود، فرد آستیر برجسته بود... او و شریک زندگی‌اش، ادل آستیر، نمایش را در اوایل شب با یک رقص زیبا و رها متوقف کردند."
اما در این زمان، مهارت رقص آستیر در حال پیشی گرفتن از مهارت خواهرش بود.
رقص تپ آستیر در آن زمان به عنوان یکی از بهترین‌ها شناخته شده بود.
پس از اتمام "صورت خنده‌دار"، آستیرها برای یک تست بازیگری (که اکنون گم شده است) در Paramount Pictures به هالیوود رفتند، اما Paramount آنها را برای فیلم‌ها نامناسب تشخیص داد.
پایان این همکاری برای آستیر دردناک بود، اما او را ترغیب کرد تا دامنه خود را گسترش دهد.
آنها او را برای چند روز در سال 1933 برای اولین حضور قابل‌توجه خود در هالیوود در فیلم موزیکال موفق "رقصنده بانو" به MGM قرض دادند.
او به نماینده خود نوشت: "من مشکلی با ساختن فیلم دیگری با او ندارم، اما در مورد این ایده "تیمی"، این "تمام شده است!"
این همکاری و طراح رقصی آستیر و هر مس پان، به رقص به عنوان عنصر مهمی در فیلم موزیکال هالیوود کمک کرد.
شش فیلم از نه فیلم موزیکال آستیر-راجر به پردرآمدترین فیلم‌های RKO تبدیل شدند. تمام این فیلم‌ها نوعی اعتبار و هنر را به ارمغان آوردند که همه استودیوها در آن زمان به دنبال آن بودند.
این امر توهم یک دوربین تقریباً ثابت را به وجود آورد که تمام رقص را در یک شات فیلمبرداری می‌کرد.
سبک توالی رقص آستیر به بیننده اجازه می‌داد تا رقصندگان و طراح رقصی را به طور کامل دنبال کند.
نوآوری دوم آستیر شامل زمینه رقص بود. او اصرار داشت که همه آهنگ‌ها و رقص‌های توالی، جزء جدایی‌ناپذیر خطوط داستانی فیلم باشد.
یکی از آنها اجرای سولو آستیر بود، که او آن را "سولو جوراب" می‌نامید.
من فکر می‌کنم جینجر راجرز این کار را کرد.
او زیاد آن را جعلی نشان می‌داد.
در سال 1976، مایکل پارکینسون، مجری برنامه گفتگوی بریتانیایی، از آستیر پرسید که شریک رقص مورد علاقه‌اش در پارکینسون کیست.
با وجود موفقیتشان، آستیر حاضر نبود که حرفه خود را منحصراً به هر نوع همکاری‌ای گره بزند.
در طول این دوره، آستیر به ارزش همکاری با طراحان رقص ادامه داد.
آنها در "ملودی برادوی 1940" بازی کردند که در آن یک برنامه رقص طولانی و مشهور به "آغاز بیگنی" کول پورتر را اجرا کردند.
او در "هتل هالیدی" (1942) و بعدها "آسمان آبی" (1946) در کنار بینگ کراسبی بازی کرد.
فیلم دوم، "گذاشتن لباس‌های شیک"، یک برنامه رقص و آهنگ نوآورانه را به نمایش گذاشت که به طور غیرقابل‌انکاری با او مرتبط بود.
اولین فیلم، "هرگز ثروتمند نمی‌شوی" (1941)، هیوورت را به شهرت رساند.
این فیلم شامل یک دوئت از "من قدیمی هستم" کرن بود، که به نقطه کانونی ادای احترام جروم رابینز به آستیر در سال 1983 در باله شهر نیویورک تبدیل شد.
آستیر این فیلم را به تنهایی طراحی رقص کرد و به موفقیت متوسطی در گیشه رسید.
"یولاندا و دزد" (1945) شامل یک باله سورئالیستی آوانگارد بود.
آستیر که همیشه احساس ناامنی می‌کرد و معتقد بود که حرفه او در حال فروپاشی است، با اعلام بازنشستگی خود در طول تولید فیلم بعدی خود، "آسمان آبی" (1946)، مخاطبان خود را غافلگیر کرد.
هر دو این فیلم‌ها محبوبیت آستیر را احیا کردند و او در سال 1950 در دو موزیکال بازی کرد.
در حالی که "سه کلمه کوچک" در گیشه بسیار خوب عمل کرد، "بیایید برقصیم" از نظر مالی ناامیدکننده بود.
اما به دلیل هزینه بالا، در اولین انتشار خود سودآور نبود.
سپس، فیلیس، همسرش، بیمار شد و ناگهان بر اثر سرطان ریه درگذشت.
"پدر بلند پا" فقط در گیشه به طور متوسط عمل کرد.
به همین ترتیب، پروژه بعدی آستیر - آخرین موزیکال او در MGM، "جوراب‌های ابریشمی" (1957)، که در آن با سید چریس همبازی بود، در گیشه نیز ضرر داد.
اولین برنامه این مجموعه، "شبی با فرد آستیر" در سال 1958، نه جایزه امی، از جمله "بهترین اجرای انفرادی یک بازیگر" و "برنامه انفرادی برجسته سال" را به دست آورد.
این انتخاب واکنش منفی جنجالی به همراه داشت، زیرا بسیاری معتقد بودند که رقص او در این برنامه، نوع "بازیگری" نیست که این جایزه برای آن طراحی شده بود.